Thursday 19 March 2009

مصاحبه ای با آقای عباس عبدی به مناسبت سی امين سالگرد انقلا ب,


پيشگفتار

روزنامه فرانکفورتر آلگماينه در تاريخ ۱۶ فوريه ۲۰۰۹ مصاحبه ای با آقای

عباس عبدی به مناسبت سی امين سالگرد انقلا ب, انجام داده که برخوردار از

اهميت است. آقای عبدی يکی از دانشجويان عضو انجمن اسلامی دانشگا ه, نه

تنها در يورش به سفارت آمريکا و اشغال آ ن در تاريخ ۴ نوامبر ۱۹۷۹ فعالانه

شرکت داشته, بلکه بعنوان يکی از سردمداران آن رويدا د, به شمار می آيد.

خبرنگار آقای راينر هرمن می گويد.

او امروز در صف

اصلاح طلبان قرار دار د. آين دانشجويان که در آن هنگام خود را خط امامی می

ناميدند, ۵۲ ديپلوما ت آمريکايی را ۴۴۴ روز به گروگان گرفتند. خبرنگار

همچنين می نويسد, که آقای عباس عبدی در سال ۱۹۹۹ از جنبش دانشجويي

حمايت کرده و در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۲ بعنوان يک پژوهشگر اجتماعی, آماری را

انتشار داد که برپايه آ ن, ۷۵ درصد از مردم ايران خواهان گفتگو با آمريکا بودند.

او در چهارم نوامبر ۲۰۰۲ به اتهام دادن اطلاعات به دشمن يعنی آمريکا,

دستگير گرديد و به مدت سی ماه به زندان رفت.

حکومت ايران وارد مذاکرات مستقيم با آمريکا نخواهد شد (عبدی)

خلاصه ای از مصاحبه : خبرنگار با اشاره به گذشت سی سال از انقلا ب, از آقای

عبدی می پرسد: آيا امروز هم دست به اشغال سفارت و گروگانگيری می زديد و آنرا به

دانشجويان توصيه می کرديد؟ آقای عبدی در پاسخ می گويد به چه دليل شما فکر می

کنيد که در رفتار و کنش من در اين رابطه, بايد تغييری بوجود آمده باشد. اگر آمريکا

يکبار ديگر شاه را به آمريکا راه می دا د- اگر زنده بو د- بازهم دست به اين کار می زديم.

آقای عبدی سپس در پاسخ به اين پرسش که آيا با آمدن اوباما, تغييری در سياست

ايرا ن, روابط و مناسبات دو کشور روی می دهد, او پاسخ می دهد تا هنگاميکه ايران و

آمريکا نسبت به رويدادهای جهانی از جمله, در رابطه با عراق, اسرائيل, لبنان و برنامه

اتمی ايرا ن, رويکردهای گوناگون دارند و هيچکدام آمادگی برای يک دگرديسی از خود

نشان نمی دهند, نمی توان از نزديکی و يا گفتگو ميان دو کشور سخن به ميان آور د.

خبرنگار می گويد, اوباما آماده صحبت است و احمدی نژاد هم که به آن پاسخ مثبت د اده,

پس مشکل چيست؟ عبدی می گويد اين بمانند اينستکه بگوييم, بفرماييد صحبت کنيم,

اما خواهش می کنم دهانتان را ببنديد. من در رابطه با رئيس جمهورمان ياد گرفته ام که

به حرفهايش نبايد توجه داشت, بلکه به عملش. در ايران واژگا ن, آن معنايی را که شما

برايشان قابل هستيد, برنمی تابند. خبرنگار می پرسد, آيا هنگامی فرا می رسد که

وجود داشته باشد؟ « مرگ بر آمريکا » جمهوری اسلامی بدون شعار

آقای عبدی پاسخ می دهد, تا هنگاميکه تغييری در ساختار سياسی بوجود نيايد و

آژادی انتخابا ت, رقابت های سياسی و آزادی سياسی تامين نگرد د, درب بر همين پاشنه

خواهد چرخيد. مشکل اصلی من آمريکا نيست, مشکل اصلی من شرايط داخلی کشور

است که هر هنگام می تواند دگرگون شو د. خبرنگار می پرسد آيا با يک رئيس جمهور

جديد؟ عبدی می گوي د, اين کافی نيست, بايد يک دگرگونی در ساختار سياسی ايران

انجام بگير د. راينر هرمان در پايان می پرسد: آيا ساختار سياسی کنونی ايران نياز به

يعنی آمريکا دارد؟ پاسخ عبد ی: بله, دولت ايران نياز به يک چنين « نماد دشمن »

دارد. « نمادی »

در تاريخ ۱۷ فوريه ۲۰۰۹ اين جانب نامه زير را در رابطه با مصاحبه فرازين برای

فرستاد م, که در روز شنبه ۷ مارچ ۲۰۰۹ در آن روزنامه FAZ بخش نظرات خوانندگا ن

انتشار يافت.

چرا هنوز هم يک چنين کينه ای برضد غرب؟

آقای عبای عبدی که خبرنگار آقای راينر هرما ن, اورا يک اصلاح طلب سياسی به

شمار می آور د, يکی از دلايل اين کينه را پذيرش شاه ايران در آمريکا پس از انقلاب

ميداند, که برای خود و خانو اده اش به دنبال اسکان و سرپناهی بود. آقای عبدی اين

اقدام آمريکا ر ا, از جمله مهمترين عامل اشغال سفارت آمريکا و گروگانگيری ۵۲

ديپلمات آمريکايی به مدت ۴۴۴ روز می داند. اين کنش ننگ آور که درآن هنگام از سوی

بنيانگذار جمهوری اسلامی آيت الله خمينی, به گونه انقلاب دوم مورد تحسين قرار

گرفت, بلايا, نابسامانی ها و خسارات مالی و اقتصادی گسترده ای را برای کشور ما, به

بار آور د. تنها ۳۰ ميليارد دلار ذخيره های ارزی مردم ايران در بانکهای آمريکا مسدود

گرديد, و آغاز جنگ ايران و عراق که به مدت هشت سال به درازا کشيد و ارتش عراق و

رژيم صدام از پشتيبانی ايالات متحده آمريکا و متفقين اش در اروپا برخوردار گرديدن د,

يکی از شوم آورترين فرايندهای آن گروگانگيری بيخردانه ای بو د, که زمينه ساز

مشکلات و ستيژ و کينه توزيهای بی پايانی گرديد که هنوز هم ادامه دارند. اما امروز پس

از گذشت سی سال ا ز آن رويداد ماجراجويانه, هنگاميکه خبرنگار آقای راينر هرمان از

آقای عباس عبدی به اصطلاح اصلاح طلب می پرسد, که آيا اکنون هم يک چنين کنشی

را انجام می داديد و آنرا به دانشجويان توصيه مي کرديد, او صريح و متعجب از اين

پرسش, پاسخ می دهد که به چه دليل باور بر اين داريد که در رويکرد و رفتار من نسبت

به اين رخداد تغييری به وجود آمده باشد. بله, اگر آمريکا همين امروز هم به شاه در

آمريکا پناه می دا د, بازهم دست به اشغال سفارت آمريکا و گروگانگيری می زديم. اين

نگر ش, اين حقيقت تلخ را آشکار می سازد که, کسانيکه امروز در جامعه ايران بعنوان

« اصلاح طلب »

شهرت يافته اند و شوربختانه غرب همه آنها را به نادرستی اين چنين می «

»

پندارد و آنان را به نام اميد آفرينان می شناسد, هنوز هم نتوانسته اند بر کينه تاريخی

خو د, خردمندانه چيره گردند. اکنون سی سال پس از آن انقلا ب, که يک حکومت

توتاليتر مذهبی بر ملت ايران تحميل گرديد, خوشبختانه اکثريت مردم ايران ديگر نه

تنها به تبليغات شعار ی, پرکينه و انتقام جويانه ملايان نسبت به ايالات متحدده آمريکا و

ديگر کشورهای جهان اعتنا ندارند, بلکه آنرا رد می کنند.

دکتر حسن کيان زاد

تبر یک سال نو



پاینده ایران

نوروزتان پیروز

هر روزتان نوروز


بااین امید که نوروز،چونان هزاره های دیرین تاریخ

پیام آور مهروخوشبختی، شادی وبه زیوی برای ملت

ومیهنمان ایران زمین باشد.

حسن کیانزاد


Wednesday 18 March 2009

ملتی زنده است که هویت تاریخی و فرهنگی خود را زنده نگه دارد

ملتی زنده است که هویت تاریخی و فرهنگی خود را زنده نگه دارد
ملتی زنده است و هرگز نخواهد مرد که زیر شمشیر و چکمه دشمنی که جان و توان او را می گیرد، هویت تاریخی و فرهنگ ملی خود را از جان عزیزتر محافظت کند. این هویت فرهنگی جهان پسند یک ملت است که او را جاویدان می سازد و ملت جاوید ایران در بدترین و خشن ترین شرایط و زیر یورش وحشی ترین دشمنان، فرهنگ خود را چون حلقه نجات در بر گرفت و غرق نشد. اکنون هم که زیر شمشیر و چکمه دشمنان هویت و فرهنگ ملی خود هستیم، بیش از پیش و آنقدر و آن چنان ایستادگی می کنیم و از خود گذشتگی نشان می دهیم تا این توفان فرهنگ کش هم بگذرد.
سی سال حکومت جمهوری اسلامی در ایران که با سوزاندن کتابخانه ها، شکستن میراث تاریخی و انکار آیین های چندهزار ساله ما آغاز شد، در طی چند سال گذشته به اوج ایران ستیزی خود رسیده و روزی نیست که آسیبی نخوریم. البته ملت هم آرام ننشسته و موج گرایش به پیشینه تاریخی و فرهنگی و آیین های ایران زمین که روز بروز دامنه گسترده تری می یابد، پاسخ دندان شکنی به بدخواهان هویت و فرهنگ ایرانی بوده است.
ما به همه جهانیان آیین هایی را هدیه کرده ایم که اکنون جزوی از هویت و فرهنگ بشری شده است. نوروز ما اکنون یک رویداد جهانی است و با تلاش مردم ما سرانجام ثبت جهانی شد. جشن یلدای ما در سراسر جهان به نام های گوناگون برگزار می شود، که با تلاش مردم و نهادهای فرهنگی در خارج و داخل سرانجام ثبت ملی شد. جشن چهارشنبه سوری اکنون به همت بنياد ميراث پاسارگاد برای ثبت به يونسکو پيشنهاد شده است. اکنون نوبت جشن های مهرگان و سده و سپندارمذگان است که بایستی با تلاش همه ما ایرانیان به ثبت جهانی برسد. باید جهانیان از سرچشمه اینهمه زیبایی و شادی آفرینی که سده ها و هزاره هاست زندگانی آنان را زینت بخشیده آگاه شوند.
با آگاهی دادن به همه جهانیان که ما کی هستیم و چه داریم و چه می اندیشیم، دیگر نباید بگذاریم مشتی گمراه از خود بیگانه، که شوربختانه بيشتر تبار ايرانی دارند تا انیرانی، کورش ما، این نابغه جهان بشریت را راهزن خونخوار بنامند، پاپک دلاور ما را مغول بخوانند، یا پورسینا و رازی ما را، که دانش های پایه را جهانی کردند، عرب. نه اینکه باید کسی در هر مقام و جایگاهی هرگز جرات کند به خاک ما، تنها بخاطر اینکه موقتاً حکومتی ذلیل داریم، چشم آز بدوزد.
سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی سرگرم امامزاده ها و سقاخانه هاست و وظیفه خود را در پاکسازی کشور از "سفال شکسته ها" و "خرده سنگها" و یادبود "جباران" می داند، پس این ما ملت ایران هستیم که باید کمر همت به ثبت و نگهبانی از میراث فرهنگی و تاریخی خود ببندیم و با ثبت جهانی آنها شاید که دست بدخواهان را از آنها دور نگه داریم.
کورش زعیم
25 اسپند 1387
http://kouroshzaim.blogfa.com

Friday 13 March 2009

تحریف تاریخ در مقاله "بحرین ایالت چهاردهم ایران"

حزب پان ایرانیست ایران، دفتر آمریکا پاینده ایران



بیستم اسفندماه ۱۳۸۷

تحریف تاریخ در مقاله "بحرین ایالت چهاردهم ایران"

که ای نيکبخت اين نه شکل من است
وليکن، قــــلم در کفِ دشمن است

بوستان سعدی


در شماره ۳۸ نشریه پربار "میراث ایران- ماهانه"، بتاریخ مارس ٢٠٠۹، مقاله‌ای از آقای هوشنگ آریان‌پور، با عنوان "بحرین ایالت چهاردهم ایران"، درج شده که صریحاً به تحریف بخشی از تاریخ معاصر ایران پرداخته است. این لغزش نه از سوی نویسنده، بلکه بنقل از تنها منبع ایشان بوده که سندیت نداشته و فاقد هرگونه اعتبار تاریخی است. داستان جدایی بحرین طولانی‌تر از آن است که در این مختصر بگنجد. اینجا تنها به اصلاح نکته‌هایی میپردازیم که در مقاله مورد نظر بدانها اشاره شده؛ و شواهد خود را ارائه خواهیم داد. تردیدی نیست که برای آگاهی نسل جوان، و همچنین نسلهای آینده، باید این مقوله را بیشتر شکافت و آگاهی‌های لازم را در اختیار آنان قرار داد. سرانجام این نسل‌ جوان خواهد بود که حقوق از دست‌رفتۀ ایران را ادعا کند و آنها را بازپس بگیرد. همچون ما، آنان نیز وظیفه خواهند داشت که این رسالت را تا روز پیروزی، نسل به نسل، به فرزندان خود انتقال دهند.


با عنوان مقاله آغاز می‌کنیم. در رژیم گذشته، از بحرین بعنوان "استان چهاردهم" ایران نام برده میشد و نه "ایالت چهاردهم"؛ زیرا که در تقسیمات کشوری ایران استان داشتیم - و داریم - و نه ایالت. بحرین را از دیرباز استان چهاردهم می‌خواندیم.


در بخش "داستان جدایی بحرین"، آقای آریانپور به نقل از منبع خود داستانی را می‌آورند که به یک رمان جاسوسی بیشتر شباهت دارد تا واقعیت تاریخی. منبع ایشان "پنجاه سال تاریخ با پان‌ایرانیستها" نوشته "ناصر انقطاع" است. پیرامون مستند نبودن این کتاب در پایین بیشترسخن خواهیم گفت. نخست اشاره‌ای به این رمان جاسوسی می‌کنیم.


آقای انقطاع ادعا می‌کنند که مخالفت حزب پان‌ایرانیست و رهبر آن محسن پزشکپور با جدایی بحرین سناریویی از پیش نوشته شده توسط دولت ایران و به پیشنهاد دولت انگلیس بوده است. طبق این سناریو، دولت ایران طرح و انجام یک همه‌پرسی در بحرین را می‌پذیرد. از مالکیت خود بر جزایر بحرین چشم می‌پوشد. این پذیرش و چشم‌پوشی از مالکیت را به مجلس شورای ملی می‌برد. در آنجا یکی از وکلای مجلس، که از پیش آموزش دیده، دولت را استیضاح می‌کند. دولت هم یک پاسخ سطحی به استیضاح داده و درخواست رأی اعتماد می‌کند. روشن است که همۀ نمایندگان به دولت رأی اعتماد خواهند داد، و این رأی بمنزله تصویب همه‌‌پرسی و جدایی بحرین قلمداد خواهد شد.


جناب انقطاع می‌افزاید: نماینده‌ای را که برای این کار برگزیدند محسن پزشکپور بود. زیرا او که، یک پان‌ایرانیست و هوادار "ایرانٍ بزرگ" بود، طبیعی‌تر جلوه می‌کرد. اما چون او پیوسته مست بود، باید نطق را بنویسند و بدستش بدهند که خرابکاری نکند. سپس کمیسیونی با شرکت رضا قاسمی، معاون اداره نهم وزارت امور خارجه (مسئول کشورهای حاشیه خلیج فارس) و چند تن دیگر، مسئول آموزش پزشکپور می‌شود. اینجا آقای انقطاع میگویند که آقای ایرج پزشکزاد، نویسنده رمان معروف دائی جان ناپلئون، آن شب برای کار دیگری به وزارت امور خارجه رفته بود. از آنجا که کمیسیونی سرٌی در حال تشکیل جلسه بود، ایشان را به اتاق راه نمی‌دادند. اما ایشان توانست سرکی درون اتاق بکشد و رضا قاسمی و محسن پزشکپور و دیگران را ببیند. بگفته آقای انقطاع، پزشکزاد می‌گوید: "من همان زمان پی بردم که کمیسیون مربوط به مسئله بحرین است." یک سرک کشیدن همان و به ژرفنای توطئه تجزیه ایران پی بردن همان! بدین ترتیب، آقای انقطاع از سرک کوتاه ایرج پزشکزاد بعنوان منبع مستند خود برای این اطلاعات ذیقیمت نام می‌برند.


اکنون لازم است اندکی به شیوه تاریخنگاری آقای انقطاع بپردازیم. نخست با نام کتاب آغاز میکنیم. به استناد صفحه شناسنامۀ آن، نام کتاب "پنجاه سال تاریخ با پان‌ایرانیستها" است و تاریخ انتشارش دیماه ۱۳۷۹. از حرف اضافه "با" در نام کتاب، خواننده تصور می‌کند که ایشان پنجاه سال را با پان‌ایرانیستها سپری کرده و اکنون خاطرات خود را نوشته‌اند. اما خواننده در چند صفحۀ آغازین کتاب متوجه می‌شود که ایشان در سال ۱۳۳٠، بهمراه چند تن دیگر از پان‌ایرانیست‌های آن زمان، از محسن پزشکپور و حزب پان‌ایرانیست جدا شده و گروه موسوم به "پرچمداران پان‌ایرانیست" را تشکیل دادند – که دیری نپایید. بنابراین، از پنجاه سال تاریخ پان‌ایرانیست‌ها، ایشان دست‌کم ٤۹ سال غیبت داشته‌اند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!


بسیاری از آنچه را ایشان در کتاب خود راجع به پان‌ایرانیست‌ها نوشته‌اند، نخست در نشریه "ایرانشهر"، که آن زمان در جنوب کالیفرنیا منتشر می‌شد، به چاپ رسانده بودند. در این مقالات، ایشان به هیچ پان‌ایرانیستی رحم نکردند. نه تنها محسن پزشکپور، بلکه شادروان دکتر محمدرضا


_____________________________________________________________________________________________


Pan Iranist Party of Iran, North America Office

P.O. Box 5921, San Jose, CA 95150-5921, Tel (408) 318-2221

پاینده ایران2

عاملی تهرانی، شادروانان داریوش و پروانه فروهر، که هر سه بدست دژخیمان رژیم ولایت فقیه شهید شدند، و پان‌ایرانیستهای دیگر، همه مورد کم‌لطفی ایشان واقع شده بودند. خلاصه اینکه نوشته‌های ایشان پیش از آنکه روایت تاریخ باشد، تنفرنامه بود – از محسن پزشکپور بطور اخص و همۀ پان‌ایرانیستها بطور اعم. با پیروی از شیوه‌ای دیرینه ولی بی‌اثر، آقای انقطاع از راه کوچک‌کردن دیگران، تلاش در بزرگ‌کردن خودشان داشتند. غافل از اینکه بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان بزشتی برد!


ایشان همواره وعده می‌دادند که روزی آن مقالات را به کتابی تبدیل ‌کنند. از ایشان خواستیم که مجموعه مقالات خود را در اختیار ما قرار دهند و پاسخ ما پان‌ایرانیست‌ها را به اتهامات خود بشنوند و در کتابی که وعده میدادند درج کنند. ما از کسی که عضو "فرهنگستان زبان فارسی" بوده انتظار واقع‌بینی و واقع‌گرایی داشتیم. درخواست ما به این سبب بود که دسترسی ما به این نشریه از طریق اینترنت بود و همۀ شماره‌های نشریه آنجا موجود نبود. شوربختانه، ایشان هیچگاه به درخواست ما وقعی نگذاشتند!


به داستان بحرین بازگردیم. آقای انقطاع میگویند که ایرج پزشکزاد بر حسب اتفاق در وزارت امور خارجه حاضر شد، و با وجود همۀ پنهانکاری‌ها، با اندک نگاهی تا کنه مطلب را متوجه شد. پرسشی که هرعقل سلیم می‌پرسد این است که نویسنده میهن‌دوستی چون آقای پزشکزاد در جایی که طرح تجزیه ایران را می‌کشیدند چه می‌کرد؟ برای یک لحظه توضیح ایشان را میپذیریم که برای کار دیگری رفته بود. اما وقتی که متوجه شد که آنجا بکار تجزیه ایران مشغول بوده‌اند، چرا این همه سال سکوت کرد؟ وقتی که سکوت خود را شکست و این مطلب را در نشریه نیمروز - چاپ لندن - نوشت، مگر آقای رضا قاسمی در شماره‌ای بعدی از همان نشریه ادعای ایشان را تکذیب نکرد؟ با تکذیب خود، مسئول وزارت امور خارجه از آن ادعا سلب اعتبار کرده بود. با این وجود، آقای انقطاع آن را ناشنیده گرفته و همچنان به کوبیدن طبل میان‌تهی خود ادامه دادند.


آقای انقطاع از قول ایرج پزشکزاد میگویند که رضا قاسمی و دیگران در کمیسیونی نطق استیضاح پزشکپور را برای او نوشتند و در جلسه‌ای شبانه به او آموزش دادند. همانگونه که بالا اشاره کردیم، آقای قاسمی نخست در مقاله‌ای در نیمروز این ادعاها را تکذیب کرد. ایشان بار دیگر، در یک مصاحبه تلویزیونی با صدای امریکا، در دهم اسفندماه ۱۳۸۷، با قاطعیت تکذیب خود را بازگو نمود. آقای قاسمی صریحاً میگوید که هیچگاه در عمر خود محسن پزشکپور را رو در رو ندیده است! این دو تنها در یک میزگرد تلویزیونی با هم شرکت کرده‌اند، آنهم سالها بعد و از راه دور. میتوانید به مصاحبه اخیر آقای قاسمی در دو بخش در لینک‌های زیر گوش کنید. اشاره ایشان به کتاب آقای انقطاع در بخش دوم این مصاحبه است.

http://www.mediafire.com/?ucznn49pm9b

http://www.mediafire.com/?ncncerzofm9



بهنگام ایراد نطق استیضاح، پزشکپور خطاب به اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه، که در چند قدمی تریبون و روبروی او نشسته بود، میگوید:

"آقای وزیر خارجه، اشک در چشمان شما حلقه زده است؛ در چشمان ما هم همینطور، در چشمان همۀ ملت ایران. نمیبایستی این گزارش را در مجلس مطرح میکردید. نمیبایست." به این ترتیب، نطقی که به ادعای آقای انقطاع توسط وزارت امور خارجه دیکته شده است، اشک به چشم وزیر آن وزارتخانه می‌آورد! همانگونه که آقای قاسمی شهادت میدهد، نطق پزشکپور را خودش نوشت و دیگران از آن خبر نداشتند، حتی وزیر امور خارجه.


بخشی از این سخنرانی را می‌توانید ‌در لینک زیر بیینید. ببینید کسی که آقای انقطاع او را مست لایعقل میداند چگونه در مجلس شورای ملی از منافع ملی و تمامیت ارضی ایران قاطعانه دفاع می‌کند.


http://www.iranian.com/main/singlepage/2008/bahrain-iran


در خاطرات اسدﷲ علم، راجع به نطق استیضاح می‌خوانیم که شاه در دفتر خود قدم می‌زد و از شدت مخالفت پان‌ایرانیست‌ها عصبانی شده بود، چون انتظارش را نداشت. علم می‌گوید: "به شاه عرض کردم ما نگران چه هستیم؟ اجازه بدهید صدای اقلیت شنیده شود. حتی توصیه می‌کنم اجازه بفرمایید نطق پزشکپور بطور کامل پخش شود". گویا شاه هم از متن این نطق خبر نداشته و پخش آن نیاز به اجازۀ شاهانه داشته است.


بنابراین، اگر ادعای آقای انقطاع را بپذیریم، نطقی در وزارت امور خارجه تهیه میشود که از مسئول منطقه تا وزیر و حتی رهبر مملکت از آن بیخبرند. کسی نمی‌داند این جوجه مسئولان وزارت امور خارجه چه کسانی بوده‌اند که حق داشتند توطئه کنند، رئیس خود را اغفال کنند، اشک وزیر را در آورند، شاه مملکت را عصبانی کنند، و همچنان از عقوبت مصون بمانند تا سرانجام گزارش خود را به گوش آقای انقطاع برسانند؟! عرض کردم که به یک رمان جاسوسی شبیه است!


* * *


پس از استیضاح گروه پارلمانی حزب پان‌ایرانیست از دولت هویدا در مجلس ۲۲، بموجب قانون، دولت باید برای بقای خود از مجلس رأی اعتماد می‌گرفت. همانگونه که انتظار می‌رفت، نمایندگان حزب پان‌ایرانیست به دولت رأی مخالف دادند. تنها یک تن از این نمایندگان از صف پان‌ایرانیست‌ها جدا شد. او دکتر فضلﷲ صدر بود که بدون درنگ از سوی حزب پان‌ایرانیست اخراج شد

پاینده ایران3

بدنبال این وقایع در مجلس شورای ملی، اندامان حزب پان‌ایرانیست در سراسر ایران شدیداً تحت فشار و ارعاب قرار گرفتند. روزنامه خاک و خون، ارگان حزب پان‌ایرانیست، توقیف شد. دفترهای حزبی بسته شدند. هر پان‌ایرانیستی که به شغلی بالاتر از آموزگاری مشغول بود، از کار خود برکنار شد. در مجلس ۲۳، هیچ نماینده‌ای از حزب پان‌ایرانیست حضور نداشت.


از سوی دیگر، دکتر فضلﷲ صدر بپاس خدمات خود توانست حزب ایرانیان را تشکیل دهد. او در مجلس ۲۳ نیز از سوی حزب خودش نماینده شد. هفته‌نامه "ایرانیان"، ارگان این حزب، منتشر شد و آقای ناصر انقطاع سردبیر آن شدند. آقای انقطاع خودشان در صفحه ۱۶۳ کتابشان به این نکات اذعان دارند. گویا پیوستن ایشان به "فرهنگستان زبان ایران" هم بپاس همین خدمات بوده است.


بنابراین، آقای انقطاع که شخصاً از جدایی بحرین متمتع شده‌، به خود اجازه داده‌اند تا آنان را که شجاعانه و با از خودگذشتگی در برابر تجزیه ایران ایستادگی کردند، و بهای آن را پرداختند، مورد تهمت و افترا قرار دهند. در آشفته بازار سیاست ایران، ناجوانمردیهای بسیاری را از سوی ملامتگران بیکار شاهد بوده‌ایم. اما کسی که تلاش می‌کند تا فرزندان راستین ایران را به ثمن بخس بفروشد، آب در هاون میکوبد. آقای انقطاع همان اشتباهی را مرتکب میشوند که بسیاری از سران جمهوری اسلامی، و همچنین برخی سران رژیم پیشین. ایشان ملت ایران را خیلی دست‌کم میگیرند!

بر خلاف شیوۀ آقای انقطاع در برخورد با پان‌ایرانیست‌ها، ما اینجا تلاش در انتحار شخصیت ایشان نکرده‌ایم و به بسیاری از مسائل زندگی ایشان نپرداختیم. صرفاً به موضوع پیش رو پرداخته و از آن فراتر نرفتیم. امیدواریم که ایشان دست از خصومت و کینه‌توزی شصت‌ساله بردارند و اولویت‌های امروز ملت ایران را بشناسند. مشکل امروز ایرانیان این نیست که آقای انقطاع پان‌ایرانیست‌تر است یا محسن پزشکپور. مشکل آنان مصیبتی است بنام جمهوری اسلامی که سی سال است گریبان مردم ما را گرفته و حقوق شهروندی آنان را سلب کرده‌است. چنگال اختاپوسی خود را بر تاروپود ملت ما افکنده و به مکیدن خون او مشغول است. منافع ملی ما را به باد می‌دهد و تمامیت ارضی ایران را به مخاطره افکنده است. مشکل ما نظامی خودکامه است که دربرابر ملت پاسخگو نیست و تنها هدفش بقای نظام است. اکنون باید همۀ توجه و تلاش ما - لیزروار- متوجه مبارزه با جمهوری اسلامی باشد. نیرو و انرژی خود را باید برای برقراری دموکراسی و مردمسالاری در ایران بکار ببریم نه آن را صرف مبارزه با یکدیگر بکنیم.


اجازه بدهید این نوشته را با پیامی مثبت بپایان ببریم. ملت ایران یک کلیت تجزیه ناپذیر است. بار دیگر بگرد هم خواهد آمد و افتخار خواهد آفرید. بحرین، بمانند هر سرزمین دورافتاده از مام میهن، بخشی از ایران بزرگ است. ملت ایران فرزندان و پاره‌های جداشده از سرزمین خود را فراموش نخواهد کرد. نام و یاد این عزیزان همیشه در دل ما زنده خواهد بود تا روزی که بار دیگر وجود پرمهر آنها را در آغوش گرم خود باز یابیم. می‌دانیم آب اگر صد پاره گردد، باز با هم آشناست!


ناصر پُل

دفتر برونمرزی حزب پان‌ایرانیست

سن هوزه، کالیفرنیا