Friday 13 March 2009

پاینده ایران2

عاملی تهرانی، شادروانان داریوش و پروانه فروهر، که هر سه بدست دژخیمان رژیم ولایت فقیه شهید شدند، و پان‌ایرانیستهای دیگر، همه مورد کم‌لطفی ایشان واقع شده بودند. خلاصه اینکه نوشته‌های ایشان پیش از آنکه روایت تاریخ باشد، تنفرنامه بود – از محسن پزشکپور بطور اخص و همۀ پان‌ایرانیستها بطور اعم. با پیروی از شیوه‌ای دیرینه ولی بی‌اثر، آقای انقطاع از راه کوچک‌کردن دیگران، تلاش در بزرگ‌کردن خودشان داشتند. غافل از اینکه بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان بزشتی برد!


ایشان همواره وعده می‌دادند که روزی آن مقالات را به کتابی تبدیل ‌کنند. از ایشان خواستیم که مجموعه مقالات خود را در اختیار ما قرار دهند و پاسخ ما پان‌ایرانیست‌ها را به اتهامات خود بشنوند و در کتابی که وعده میدادند درج کنند. ما از کسی که عضو "فرهنگستان زبان فارسی" بوده انتظار واقع‌بینی و واقع‌گرایی داشتیم. درخواست ما به این سبب بود که دسترسی ما به این نشریه از طریق اینترنت بود و همۀ شماره‌های نشریه آنجا موجود نبود. شوربختانه، ایشان هیچگاه به درخواست ما وقعی نگذاشتند!


به داستان بحرین بازگردیم. آقای انقطاع میگویند که ایرج پزشکزاد بر حسب اتفاق در وزارت امور خارجه حاضر شد، و با وجود همۀ پنهانکاری‌ها، با اندک نگاهی تا کنه مطلب را متوجه شد. پرسشی که هرعقل سلیم می‌پرسد این است که نویسنده میهن‌دوستی چون آقای پزشکزاد در جایی که طرح تجزیه ایران را می‌کشیدند چه می‌کرد؟ برای یک لحظه توضیح ایشان را میپذیریم که برای کار دیگری رفته بود. اما وقتی که متوجه شد که آنجا بکار تجزیه ایران مشغول بوده‌اند، چرا این همه سال سکوت کرد؟ وقتی که سکوت خود را شکست و این مطلب را در نشریه نیمروز - چاپ لندن - نوشت، مگر آقای رضا قاسمی در شماره‌ای بعدی از همان نشریه ادعای ایشان را تکذیب نکرد؟ با تکذیب خود، مسئول وزارت امور خارجه از آن ادعا سلب اعتبار کرده بود. با این وجود، آقای انقطاع آن را ناشنیده گرفته و همچنان به کوبیدن طبل میان‌تهی خود ادامه دادند.


آقای انقطاع از قول ایرج پزشکزاد میگویند که رضا قاسمی و دیگران در کمیسیونی نطق استیضاح پزشکپور را برای او نوشتند و در جلسه‌ای شبانه به او آموزش دادند. همانگونه که بالا اشاره کردیم، آقای قاسمی نخست در مقاله‌ای در نیمروز این ادعاها را تکذیب کرد. ایشان بار دیگر، در یک مصاحبه تلویزیونی با صدای امریکا، در دهم اسفندماه ۱۳۸۷، با قاطعیت تکذیب خود را بازگو نمود. آقای قاسمی صریحاً میگوید که هیچگاه در عمر خود محسن پزشکپور را رو در رو ندیده است! این دو تنها در یک میزگرد تلویزیونی با هم شرکت کرده‌اند، آنهم سالها بعد و از راه دور. میتوانید به مصاحبه اخیر آقای قاسمی در دو بخش در لینک‌های زیر گوش کنید. اشاره ایشان به کتاب آقای انقطاع در بخش دوم این مصاحبه است.

http://www.mediafire.com/?ucznn49pm9b

http://www.mediafire.com/?ncncerzofm9



بهنگام ایراد نطق استیضاح، پزشکپور خطاب به اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه، که در چند قدمی تریبون و روبروی او نشسته بود، میگوید:

"آقای وزیر خارجه، اشک در چشمان شما حلقه زده است؛ در چشمان ما هم همینطور، در چشمان همۀ ملت ایران. نمیبایستی این گزارش را در مجلس مطرح میکردید. نمیبایست." به این ترتیب، نطقی که به ادعای آقای انقطاع توسط وزارت امور خارجه دیکته شده است، اشک به چشم وزیر آن وزارتخانه می‌آورد! همانگونه که آقای قاسمی شهادت میدهد، نطق پزشکپور را خودش نوشت و دیگران از آن خبر نداشتند، حتی وزیر امور خارجه.


بخشی از این سخنرانی را می‌توانید ‌در لینک زیر بیینید. ببینید کسی که آقای انقطاع او را مست لایعقل میداند چگونه در مجلس شورای ملی از منافع ملی و تمامیت ارضی ایران قاطعانه دفاع می‌کند.


http://www.iranian.com/main/singlepage/2008/bahrain-iran


در خاطرات اسدﷲ علم، راجع به نطق استیضاح می‌خوانیم که شاه در دفتر خود قدم می‌زد و از شدت مخالفت پان‌ایرانیست‌ها عصبانی شده بود، چون انتظارش را نداشت. علم می‌گوید: "به شاه عرض کردم ما نگران چه هستیم؟ اجازه بدهید صدای اقلیت شنیده شود. حتی توصیه می‌کنم اجازه بفرمایید نطق پزشکپور بطور کامل پخش شود". گویا شاه هم از متن این نطق خبر نداشته و پخش آن نیاز به اجازۀ شاهانه داشته است.


بنابراین، اگر ادعای آقای انقطاع را بپذیریم، نطقی در وزارت امور خارجه تهیه میشود که از مسئول منطقه تا وزیر و حتی رهبر مملکت از آن بیخبرند. کسی نمی‌داند این جوجه مسئولان وزارت امور خارجه چه کسانی بوده‌اند که حق داشتند توطئه کنند، رئیس خود را اغفال کنند، اشک وزیر را در آورند، شاه مملکت را عصبانی کنند، و همچنان از عقوبت مصون بمانند تا سرانجام گزارش خود را به گوش آقای انقطاع برسانند؟! عرض کردم که به یک رمان جاسوسی شبیه است!


* * *


پس از استیضاح گروه پارلمانی حزب پان‌ایرانیست از دولت هویدا در مجلس ۲۲، بموجب قانون، دولت باید برای بقای خود از مجلس رأی اعتماد می‌گرفت. همانگونه که انتظار می‌رفت، نمایندگان حزب پان‌ایرانیست به دولت رأی مخالف دادند. تنها یک تن از این نمایندگان از صف پان‌ایرانیست‌ها جدا شد. او دکتر فضلﷲ صدر بود که بدون درنگ از سوی حزب پان‌ایرانیست اخراج شد

No comments: