اعدامِ یک مادر و سکوتِ یک ملت؛ تزریقِ ترس به جامعه
صبحِ بی اعدام در ایران نمی رسد انگار. بیدار می شوم و مثل همیشه در خبرها می خوانم که کسی اعدام شد. به این سایت نگاه کنید: سایت دادسرای عمومی انقلاب، سایتی که جز اعلام خبرهای اعدام ها خبرهای دیگری ندارد. سایتی که تنها خبرهایش از کشتن و اعدام و دار است و خبری از ستاندن دادِ مردم در آن نیست.
زهرا بهرامی را پس از راهپیمایی روز عاشورا دستگیر کرده اند اما به جای رسیدگی به اتهاماتِ سیاسی که در ابتدایِ دستگیری به او زده بودند، ناگهان اتهاماتی نظیر نگهداری مواد مخدر را مطرح کردند و سپس او را به عنوانِ «یک قاچاقچی» یا شاید هم در نگاه افکارِ عمومی به عنوانِ یک معتاد به دار آویختند.
چنان ترسی به جامعه تزریق کرده اند که مردم می ترسند حتی از یکدیگر بپرسند که آیا این زن به راستی به جرم نگهداریِ موادِ مخدر بر دار شد؟ تردیدِ یک ملتِ حاصل ترس است اما در عجبم دولتِ هلند و اتحادیه ی اروپا و رسانه های غرب از چه رو چنین سنگین سکوت کرده اند. در مقایسه با فریاد ها و سر و صداهایی که برای سکینه به راه افتاد آنچه در مورد این اعدام های فله ای در رسانه های غرب می بینم سکوت است. دختر زهرا بهرامی بارها و بارها فریاد زد و در روند رسیدگی پرونده ی مادرش شبهه ایجاد کرد. آیا نمی شد همان دیپلماسیِ سکینه را اینبار برای او نیز پی گرفت؟ دختر بهرامی تقریبا به رسانه ها و هر خبرنگاری که با او تماس گرفت التماس کرد تا صدایشان را بشنوند و به دادشان برسند. می گفت درخواست عفو هم نمی کند چون پرونده ی مادرش را سیاسی می دانست. آیا برای همین تردید و شک ایجاد شده دنیا به اندازه ی کافی خبردار شد؟ مردم چه؟ سران جنبش؟ اتحادیه اروپا؟
کلماتِ بنفشه دختر زهرا بهرامی که می گفت حتی او را هم تهدید به دستگیری کرده بودند تا با رسانه ها مصاحبه نکند در سرم می پیچد:
مادرم حتی یک سیگار هم نمی کشید، به جرم نگهداری مواد مخدر حکمِ اعدام دادند تا دست همه را از پرونده مادرم کوتاه کنند، گفتند مواد مخدر، تا کسی کمک مان نکند. در حالی که در همان روزهای اولِ دستگیری مادرم پس از راهپیماییِ عاشورا همه ی اتهاماتی که به مادرم زده اند سیاسی بود، اقدام علیه امینت ملی، تشکیل گروهک سیاسی، عضو انجمن پادشاهی و….نسرین ستوده اولین وکیل مادرم بود، وکیل شجاعی بود که برای اولین بار گفته بود، اتهاماتِ مربو ط به نگهداری مواد مخدر واهی است…. نسرین ستوده را بازداشت کردند، ما دنبالِ یک وکیل با تجربه بودیم اما پول نداشتیم…. اموالِ مادرم را هم که قوه قضاییه مصادره کرد، دادستان به مادرم قول داده بود که اگر مادرم اعتراف کند او را آزاد می کند، مادرم در تلوزیون جلوی دوربین نشست اما نه تنها مادرم را آزاد نکردند بلکه از اموال مصادره شده ای او حداقل مبلغی به ما ندادند که برای مادرم یک وکیل خوب بگیرم تا جانش را نجات دهیم…نه دولت هلند کمکی کرد و نه موسوی و کروبی .وقتی به سفارت هلند می گویم در پاسخ به خبرنگاران که می پرسند شما چه کرده اید چه بگویم، جواب شان این است که خبرنگاران خودشان با ما تماس بگیرند…
و من نه توانستم با سفارت هلند در ایران تماسی بگیرم و نه با موسوی و کروبی و نه با بنفشه دختر زهرا بهرامی و امروز یک مادر اعدام شد….اعدامِ یک مادر ترسِ یک ملت؛ تردیدِ دولت هلند، سکوتِ سران، تاخیر اتحادیه اروپا و تقصیری که میان همه تقسیم شد تا ایران کماکان صدر نشین اعدام کنندگان باشد در جهان. دختر بهرامی می گفت «دولت هلند هم باور نمی کرد که مادرم را اعدام کنند و هنوز کمکی نکرده بود»، می گفت «مردم برای موسوی و کروبی به راهپیمایی رفتند ولی آیا آنها کمکی کردند؟» می گفت «اتهاماتِ واهی ِ مواد مخدر را مطرح کردند تا مردم بترسند و کمکی به ما نکنند». حالا که این زن اعدام شد چه کسی باید به این شبهه های ایجاد شده پاسخ دهد؟
به نظر می رسد یک دام در نظام قضایی برای جنبش اعتراضی مردم ایران پهن شده است، به زعمِ خویش می خواهند جنبش را به وادیِ دفاع از قاچاقچیان و مجاهدین و تروریست ها و پژاک و انجمن پادشاهی و چه و چه بکشانند و بعد بگویند ببینید اوج اعتراض موسوی و کروبی و اصلاح طلبان و مردمِ معترض و هواداران جنبشِ آزادی خواهی ، همین آزادی هایی است که بخش های سنتی جامعه آن را بر نمی تابند. می خواهند اعدام ها را با تغییر احکام از محارب بودن به قاچاقچی و مجاهد و تروریست و پژاک بودن بکشانند تا یک ملت را در برابر ملتی دیگر قرار دهند. ولی آیا سکوت و کناره کشیدن و مشکوک بودن به پرونده ی اعدامیان کمکی به نیافتادن در این دام می کند. دارند گروه گروه اعدام می کنند. دارند به دنیا دهن کجی می کنند تا بگویند هراسی از واکنش های بین المللی ندارند. یعنی سکینه را سنگسار نکردند و امتیاز دادند اما در کنارش نزدیک به صد نفر را بدون هیچ دادگاه شفاف و سالمی به دار آویختند.
حکم اعدامِ زهرا بهرامی در همان سیستم قضایی صادر شد که فعالانِ سیاسی و معترضانِ حاکمیت را نیز به زور وادار به اعتراف می کردند و برایشان حکم اعدام صادر کردند اما وقتی با فریاد و اعتراض مردم مواجه شدند، اعدامِ برخی از دستگیرشدگانِ عاشورا را به حبس تخفیف دادند.
زهرا بهرامی حکایتش فرق می کرد. او را به جرمِ یک قاچاقچی به دار آویختند و به پرونده سیاسی او اصلا رسیدگی نکردند. وکیلِ شجاع او نسرین ستوده نیز در زندان است. به یازده سال محرومیت از وکالت محکوم شده است تا وکلای دیگر نیز عبرت بگیرند و اگر قرار شد یک معترض یا یک راهپیمایی کننده را به عنوانِ یک قاچاقچیِ موادِ مخدر بر دار کنند، وکیل بداند که یازده سال محرومیت از وکالت بر پیشانی او نیز داغ خواهد شد…
هنوز هم باورم این است که در اعدام های دهه ی هشتاد، ما همه مقصریم. همه ی ما. حتی کسانی که وقتی اطلاعیه ی دیر هنگامِ اتحادیه اروپا را شنیدند اعتراضی نکردند که نوش دارو پس از مرگ سهراب چرا. اتحادیه اروپا اعلام کرده است اعدام ها دارد به مرز هشدار می رسد، همان اتحادیه ای که برای حکم سنگسار سکینه بارها و بارها واکنش نشان داده بود اینبار وقتی گروه گروه در ایران اعدام می شوند تازه دریافت که شمار و شتابِ اعدام ها در ایران کمی عجیب است….
در این وانفسایی که تنِ جامعه را نسبت به اعدام های فله ای و حتی تحویل ندادن جسد ها کرخ کرده اند دلم گرم می شود که یک دختر جوان ایرانی که سالها دور از ایران زندگی می کند و به سختی فارسی صحبت می کند ایمیل می زند و می گوید اگر ممکن است عکس های جدیدی از زهرا بهرامی را به ما بدهید که می خواهیم مصاحبه اش را به انگلیسی ترجمه کنیم شاید بشود کاری برای او انجام داد. شاید بشود صدای این مادر را به گوشِ مردم دنیا هم رساند، به گوشِ مجامعِ بین المللی.
از روز عاشورا تا کنون فقط یک یا دو عکسِ بی کیفیت از زهرا بهرامی در اینترنت بود و هیچ کسی انگار به ذهنش نرسید که این مادر ممکن است عکسی نو هم در بساط داشته باشد.
همه ما فراموش کرده بودیم. تعارف که نداریم، همه ما که هر روز عکس های رنگارنگ از خودمان در فضای مجازی و حقیقی به نمایش می گذاریم اصلا یادمان رفت که این زن هرکه است مثل خیلی از زنان دیگر عکس هایی دارد که روزی به آن عکس ها سرخوشی کرده است.
یعنی اگر نبود همین دخترِ نسل سومی که اینجا دور از ایران دلش برای بنفشه و باقی دختران و پسرانی که پدران و مادران شان در انتظار اعدام هستند، می تپد بی شک هیچ گاه همین عکس ها که تازه بعد از مرگ معمولا بیشتر دست به دست می چرخد هم در هیچ یک از رسانه ها نبود….
عکس های یک مادرِ اعدام شده را در اینجا می گذارم و هنوز دنبال عکس های عبدالرضا قنبری معلم گمنامی هستم که او نیز در روز عاشورا دستگیر و حالا در انتظار اجرای حکم اعدام است و این دختر نسل سومی با همان فارسی دست و پاشکسته اش می نویسد خواهش می کنم عکسی را از این خانواده هم بخواهید تا مردم صورت این معلم را ببینند شاید کاری برایش بکنند…می گوید عکس ها با آدم حرف می زنند و من هنوز تردید دارم چون مردم چنان ترسیده اند که حتی نمی توانند با هم در مورد این اعدام ها حرف بزنند و یا از تمامی کسانی که در اطراف شان سکوتِ هراس انگیز کرده اند بپرسند رازِ این اعدام های فله ای چیست….دارِ بعدی نوبت با کسیت؟
No comments:
Post a Comment