Sunday 19 October 2008

چه کسی نمی خواهد،

مهندس هو شنگ کردستانی
چه کسی نمی خواهد،
من و تو ما بشویم؟

سالهاست مردم ما از هم می پرسند، رژیم اسلامی چه وقت سرنگون می شود؟ هر کس از ظن خود زمانی را برای آن تعیین کرده یا می کند که هیچ یک تا امروز واقعیت نیافته و الزاماً هم به حقیقت نخواهد پیوست.
علت چیست؟
چرا هیچ یک از این پیش بینی ها درست نبوده و این پرسش همچنان باقی است؟ پاسخ را باید در این پرسش جستجو کرد، که نیروی جانشین شایسته برای جمهوری اسلامی که قابل قبول ملت ایران بوده و از حمایت بین المللی برخوردار باشد کِی و چه وقت پدید می آید؟
با وجود آنکه نخستین گام برون رفت ایران از گرداب وحشتناک استبداد مذهبی حاکم بر کشور، در گرو پدید آمدن و شکل گیری این نیروست، چرا در بیست و هفت سال گذشته و به ويژه در سالهای اخیر که هم شرایط مساعد داخلی و هم خارجی وجود داشته، این نیرو ایجاد نشده است؟
اساساً این نیرو را چه شخصیت ها یا سازمانهایی باید پدید آورند؟ آیا تنها یک گروه، سازمان یا یک شخصیت سیاسی به تنهایی می تواند پدیدآورنده آن باشد، یا همه سازمانها و شخصیت های سیاسی به اتفاق باید در شکل گیری آن شرکت داشته باشند؟
در اینکه نیرو و جانشین نظام می باید ائتلافی از مجموع سازمانها و شخصیت ها باشد، جای تردید نیست، امّا چگونه؟
پیدایش این نیرو که همه ایرانیان باید در آن سهیم بوده و شرکت داشته بــاشند، تنها می بـایست حـول مهم ترین شعارهای قابل قبول مردم ایران بوجود آید. یعنی
آزادی ايران و استقرار دمکراسی
در این شعار، برکناری حکومت استبداد مذهبی و طرد هر نوع نظام خودکامه زیر هر نام و شکل، رعایت مفاد منشور حقوق بشر و برابری حقوق زنان و مردان مستتراست. گزینش نوع حکومت آینده کشور توسط مردم و حضور آنان در صحنه سیاسی کشور و دخالتشان در اداره امور مملکت و منطقه خود امری مسلم است.
ما ایرانیان با هر نوع تضاد عقیدتی سیاسی و اعتقاد مذهبی و نیز وابستگی سازمانی، در ایرانی بودن و ایران دوستی، با یکدیگر وجه مشترک داریم. ایران آینده متعلق به همه ایرانیان با هر نوع عقیده سیاسی و عقیدتی است. بنابراین، وظیفة رهایی آن از چنگال عوامل نظام خودکامه بر عهده همه ایرانیان است و نه یک فرد یا گروه.
باز می گردیم به این پرسش که چرا نیروی جانشین جمهوری اسلامی تاکنون شکل نگرفته است؟
می دانیم برکناری یا سرنگونی جمهوری اسلامی کار آسانی نیست. ساده پنداری و خودفریبی است، اگر تصور کنیم به آسانی می شود آنرا تغییر داد.
جمهوری اسلامی از درآمد هنگفت نفت و گاز برخوردار است و با هزینه کردن حتی بخش ناچیزی از آن می تواند درصدی هر چند هم کم از جمعیت نیازمند کشور را به خود وابسته گرداند تا در صورت لزوم در رکاب آخوندها شمشیر بزند. ولی همانگونه که گفته اند «مشکلی نیست که آسان نشود» و هر شکلی راهکاری دارد که باید آنرا یافت و به کار بست.
اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از تسلط آخوندها بر ارکان مملکت و حضور دین در حکومت ناراضی اند و از شرایط دردناک و ناگوار موجود رنج می برند. آنها بارها مخالفت خود را با نظام مذهبی، چه در بیان و چه در عمل نشان داده اند. تاریخ بیست و هفت ساله گذشته ایران، سرشار از پایمردی ها، فداکاری ها و از جان گذشتگی های آزادیخواهان ایرانی در درون و بیرون کشور، در رویارویی با عوامل ضد ایرانی نظام خودکامه اسلامی است.
این نیروی مردمی، بی شک تنها نیرویی است که در مراحل اولیه پیکار آزادیخواهانه باید روی آن حساب کرد. شرایط جهانی و منطقه ای بدلیل رویدادهای سالهای اخیر نیز بسود یک حرکت آزادیخواهانه ملی است. موضع گیری های غیرمسئولانه سردمداران نظام هم آبرویی برای آنان در جهان باقی نگذارده است.
از این عوامل مساعد و مثبت می توان و باید در جهت رهایی مردم سود برد.
حال بنگریم چه عواملی متقابلاً مانع شکل گیری اپوزیسیون به مفهوم واقعی آن شده است؟
می دانیم بدلیل وجود جوّ خفقان و وحشت، ایجاد هسته مرکزی پیکار در درون کشور در شرایط کنونی امکان پذیر نمی باشد، زیرا با حساسیتی که سردمداران نظام نسبت به حرکت های سازمان یافته دارند آنرا بیرحمانه و بشدت سرکوب می کنند، از این رو ناچار، باید ایجاد هسته مرکزی این پیکار را در خارج از کشور انتظار داشت، بهمانگونه که صحنه اصلی پیکار باید داخل ایران باشد. اکنون به چند عامل بازدارنده در خارج از کشور اشاره ای گذرا می کنیم.
نخست، حضور و نفوذ آن بخش از ایرانیان وابسته به جناحهای حاکمیت اسلامی که خود را بعنوان اپوزیسیون خارج از حاکمیت مطرح کرده و با برخورداری از امکانات گسترده مالی و تبلیغاتی و برگزاری سمینار، همایش، کنفرانس، انتشار روزنامه و مجله و حتی فرستنده رادیویی و شبکه تلویزیونی مانع بزرگ شکل گیری یک همبستگی ملی می باشند.
دوم، آن گروهی که هنوز در رؤیای برپایی استبداد و دیکتاتور دیگری در آینده ایران بسر می برند و در عالم خیال خود را در هیبت فرمانروایی خودکامه تصور می کنند، از این رو نه تنها حاضر به حضور در یک همبستگی نیستند، بلکه سد راه شکل گیری آنند. آنها متوجه نیستند که در سده بیست و یکم و در دوران انقلاب انفرماتیک، عمر حکومت های خودکامه به پایان رسیده و قابل تکرار نیست.
سوم، حضور افراد فاقد آگاهی سیاسی و تجربه مبارزاتی لازم، در صحنه مبارزه سیاسی است. آنان چون «نمی دانند که نمی دانند» افزون بر آنکه در جهل مرکب ابدالدهر می مانند، سد راه مبارزه ملی شده و می شوند.
به تجربه به این نتیجه رسیده ام، در حالی که جبهه ملی می تواند با بهره گیری از پیشینه تاریخی و جایگاه سیاسی و پایگاه مردمی خود، نقش بزرگی در ایجاد یک همبستگی بزرگ ملی داشته باشد، بازدارندگان آن، افرادی هستند که از نام مصدق و جبهه ملی بعنوان وسیلة ارضاء خودخواهی ها و رسیدن به هدفهای حقیر شخصی استفاده می کنند، بهمانگونه که سردمداران و کاربدستان نظام مذهبی از نام اسلام بعنوان وسیله حفظ قدرت اهریمنی خود و غارت ثروت و منابع ملی استفاده می نمایند.
بهوش باشیم، که هستند عواملی از جمهوری اسلامی که در پشت نام مصدق سنگر گرفته اند و با تفرقه افکنی نه تنها مانع شکل گیری جبهه ملی می شوند، بلکه تیشه به ریشه همبستگی ملی که عامل بزرگ رهایی ایران است می زنند

No comments: